روزمرگی های یک عدد بانو

يكشنبه, ۳۰ آبان ۱۳۹۵، ۰۷:۵۹ ق.ظ

تو مث ی کابوسی


ای کاش از من دور و دورتر میشدی


ای،کاش اصلا باهات آشنا نمیشدم 

ای کاش همونوقتایی که دعوامون بالا میگرفت ارتباط با تو رو برای همیشه تموم میکردم 

چرا هر چی،من مجله خووندم و داستان برام تعریف کردن برام درس،عبرت نشدددد

من از تو نمیترسم

از خودم میترسم

وقتی،کلی،باهات چت کردم با حرفات ته دلمو خالی،کردی رفتم نماز خووندم وحشت کرده بودم گریه کردم از خدا خواستم زووود ازدواج کنی،و سایه تو از زندگی ما برداری

من از همون اول با وجود،و حضور تو مشکل داشتم هر چی همسرم گفت باهاش دوست باش،و دوستش،بدار من نتونستم دوستت داشته باشم من ازت متنفر بودم هر چند،این تنفر الان خیلی کم شده اما اون ترس وجود داره....لعنت به شیطون کاش دو سال پیش،از اون دعوای شدید راهتو سد کرده بودم ...هنوزم که هنوووزه من دارم خودمو تو دوستی با تو غرق میکنم...

تو نمیتونی به خودی خود تهدید باشی اما من از خودم میترسم که خام حرفات بشم و تو رو تو زندگیم راه بدم

بعضی وقتا که صحبت از سختی زندگی میشه احساس،میکنم میخوای و در واقع التماس میکنی زندگیمو با تو نصف کنم

آخه با زبون بی زبونی میگی من توقعی ندارم بذار همسرت سایه ی سر منم باشه 

امروز که باهات حرف میزدم اصلا احساس کردم داری بغل گوش من ورد میخونی تا خامم کنی....

من نمیتونم دوستت داشته باشم همینجوری هم حضور کمرنگت اذیتم میکنه از اینکه همیشه اسمت تو خونه مونه خوشم نمیاد


کاش،بشه ازم دور بشی

خیلی دعا میکنم ازدواج کنی و بری 

کاش بری برای همیشه




۰ ۲۵ مهر ۹۵ ، ۱۸:۴۹

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۳۰
بانو

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی